با خوانندگان

مجله اینترنتی ولگرد، حاصل همکاری دوستان و با توجه به انتقادهای خوانندگان عزیز، به اینجا رسیده که می‌بینید. اگر قصد همکاری دارید، کافی‌است نمونه‌ای از نوشته‌خود را برای ما ارسال کنید. فراموش نشود که در ایمیل، حتما نام و نام خواندگی خود را بنویسید تا مطلب‌تان، بدون شناسنامه نباشد و با نام خودتان منتشر شود.
برای سوالات بیشتر می‌توانید با نشانی info@welgard.ir تماس بگیرید. برای ارتباط با ما، علاوه بر ایمیل بالا، می توانید از این صفحه نیز استفاده کنید و یا به شماره 09361318413 پیامک بفرستید یا تماس بگیرید و پیغام خود را بگذارید. صدای شما ثبت می‌شود و ممکن است در بخش پادکست پخش شود.

شاهکارهای ادبی برای آداب زندگی

سارا طالبی

از شاهکارهای متون سده‏‌ی پنجم هجری که کم‏‌ و‏ بیش در کتب درسی هم استفاده می‏‌شود می‌‏توان به تاریخ بیهقی، سیاست‏نامه و قابوس‏نامه اشاره کرد....

معرفی و بررسی رمان «نیمه ناتمام»

الهام اشرفی

نوجوان که بودم کتاب خواندن‌هایم محدود بودند به رمان‌های خارجی و قدیمی و یا رمان‌های ایرانی به اصطلاح آن موقع «عاشقانه». بعدها فهمیدم که...

این دخترها مجرد می‌مانند!

گلاره بیابانی

تا به حال فکر کرده اید چرا بعضی افراد این همه طرفدار دارند و محبوب همه هستند اما بعضی دیگر نه؟ چه خصوصیاتی باعث می‌شود دیگران...

خبر مرگ

خدا بیامرزد محسن مرادی را. نه منظورم آن محسن مرادی نیست که شما فکر می‌کنید. یک محسن مرادی دیگری را می‌گویم. محسن مرادی که من می‌گویم، به طرز مسخره‌ای به جای یک گاو کشته شد....

عکاسی ترس

مهدی آریان

افرادی هم هستند که دوست دارند دیگران را بترسانند و از این کار لذت هم می‌برند. شاید در بین دوستان شما هم باشند افرادی که از این دست شوخی‌ها می‌کنند.

چند کلامی در باره‌ی «شرق اندوه»

احسان حسینی

نمی‌دانم چه شد که توی این اوضاع و احوال یک مرتبه دلم برای صدای ساز کیوان ساکت تنگ شد! اما هر چه بود رفتم و شرق اندوه را دوباره گوش دادم...

عکسی با شهرت اکس‌پی

مهدی آریان

شاید شما هم هر وقت کامپیوترتان را روشن کردید و تصویر پیش‌فرض ویندوز xp را دیدید، ‌از خودتان پرسیده باشید که آیا این عکس واقعی است؟ اگر واقعی است کجاست...؟

اتاقک زیر شیروانی

سعیده حاجی رضایی

در شبی سرد و بارانی که اتاق نمورش بد جوری بوی باران گرفته بود، پشت شیشه‌ی پنجره‌ی رو به حیاطِ زیر شیروانیِ خانه‌ی عمو علی‌اش آمد و دستش راستش را گذاشت روی بخار سرد...

پاراگراف ۳

خودآزاریم، بهانه گیر آورده و چه چه می‌زند! صبر می‌کنم درد شدید حسادت مثل جریان الکتریسته از سراسر تنم عبور کند! ناامیدانه به خود می‌گویم اگر او در آن خیابان نزدیک مترو با زنی لحظه‌ی شادی داشته باشد هیچ چیز در دنیا نمی‌تواند آن را خراب کند...!